بخوان ما را

ساخت وبلاگ
                    *در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم * *شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم. * *کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...* *با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.* *رخشان بنی اعتماد* * * * * یک روز یه ترکه     اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم       یه روز یه رشتیه..     اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : نخنديم,بخنديم, نویسنده : sonsky بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37

چقدر خنده داره...!  چقدر خنده دارهکه یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست، ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می‌گذره!چقدر خنده دارهکه صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد! چقدر خنده دارهکه یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره! چقدر خنده دارهکه وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! چقدر خنده دارهکه وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو پوست بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : چقدر,خنده,داره, نویسنده : sonsky بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37

مکالمه یه سوسک غمگین با خداگفت : کسی دوستم ندارد . می دانی که چه قدر سخت است ، این که کسی دوستت نداشته باشد ؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی . حتی تو هم بدون دوست داشتن نمیتوانستی زندگی کنی.خدا هیچ نگفت .گفت : به پاهایم نگاه کن ! ببین چقدر چندش آور است . چشم ها را آزار می دهم . دنیا را کثیف می کنم . آدم هایت از من می ترسند . مرا می کشند . برای این که زشتم . زشتی جرم من است .خدا هیچ نگفت .گفت : این دنیا فقط مال قشنگ هاست . مال گل ها و پروانه ها . مال قاصدک ها . مال من نیست .خدا گفت : چرا ، مال تو هم هست .خدا گفت : دوست داشتن یک گل ، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندانی نیست . اما د بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : زیباست,درست,ببینیم, نویسنده : sonsky بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37

 اين ماجراي واقعي در مورد شخصي به نام نظرعلي طالقانياست که در زمان ناصرالدين شاه طلبه اي در مدرسه مروي تهران بود و بسيار بسيار آدم فقيري بود. آن قدر فقير بود که شب ها مي رفت دوروبر حجره هاي طلبه ها مي گشت و از توي آشغال هاي آن ها چيزي براي خوردن پيدا مي کرد.يک روز نظرعلي به ذهنش مي رسد که براي خدا نامه اي بنويسد.نامه ي او در موزه ي گلستان تهران تحت عنوان "نامه اي به خدا" نگهداري مي شود. مضمون اين نامه: بسم الله الرحمن الرحيم خدمت جناب خدا ! سلام عليکم اينجانب بنده ي شما هستم.از آن جا که شما در قران فرموده ايد:"ومامن دابه في الارض الا علي الله رزقها" هيچ موجود زنده اي نيست الا اينکه روزي او بر بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : نامه, نویسنده : sonsky بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37

دلسوزان نظام جمهوري اسلامي ايران ـ از مردم و مسئولان ـ همه در غم و اندوه بزرگي غوطه‌ور بودند. مات و مبهوت از مشكلاتي كه از دشمني‌هاي نامزد شكست‌خورده‌ي انتخابات رياست جمهوري سال هشتاد و هشت در كشورمان به‌وجود آورده بود. دشمنان قسم خورده‌ي نظام روي موج تبليغاتي كه از داخل و خارج ايجاد شده بود سواري مي‌گرفتند و به سمت پايه‌هاي اصلي بنانهاده شده با خون شهيداني پاك، پيش مي‌رفتند. هر چه بيشتر تدبير مي‌شد، تقديري خطرناك‌تر رقم مي‌خورد تا آنجا كه باز رسيد؛ محرم و صفر. آنجا كه تمام حق در مقابل تمام باطل، قد علم كرد و آن را از درون متلاشي نمود. آنجا كه خون بر شمشير پيروز گشت و نداي هيهات منا الذله، همه بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : آنچه,ميرحسين,موسوي,زمين, نویسنده : sonsky بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37

نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سدای جامی بی زوالپرسه ایی آغاز کردیم در خیال دل بیاد آورد ایام وصالاز جدایی یک دو سالی میگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشتدل بیاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار راآن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار راهمچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بودامد و هم اشیان شد با منو هم نشین و هم زبان شد با منوخسته جان بودم که جان شد با منو ناتوان بود و توان شد با منودامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگیوای از آن شب زنده داری تا سحر وای از آن عمری که با او شد به سرمست او بودم زه دنیا بی خبر دم به د بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : نيمه,آواره,وحال, نویسنده : sonsky بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37

نه تو مي ماني ، نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشتغصه هم خواهد رفتآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانندبه تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگزتو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ستتو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندیدو اگر بغض کنیآه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کردگنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!ظرف این لحظه ولیکن خالی ستساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بودغم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکنتا خدا یک رگ گردن باقی ستتا خدا مانده به غم وعده این خانه مده + نوشته شده در   بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : ماني, نویسنده : sonsky بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37

بخوان ما را منم پروردگارت خالقت از ذره ای ناچیز صدایم کن مرا، آموزگار قادر خود را قلم را، علم را، من هدیه ات کردم   بخوان ما را منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از تو به تو اینک صدایم کن رها کن غیر مارا، سوی ما بازا منم پروردگار پاک بی همتا منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست می دارم تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد بساط روزی خود را به من بسپار رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب می دانم تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی، یا خدایی، میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات ر بخوان ما را...ادامه مطلب
ما را در سایت بخوان ما را دنبال می کنید

برچسب : بخوان, نویسنده : sonsky بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37